تو از یک سیب سرخ شروع شدی.از یک درخت از باغی که از یک بهشت جدا شده بود. چقدر حرف... تو از یک حرف شروع شدی.از دهان قاصدکی زیبا .قاصدکی ره گم کرده که از آن سوی یک کهکشان مهربانی آمده بود. یک سیب و یک حرف... چه سرمایه زیبایی داری... چه شروعی... یک سیب و یک حرف... سیب را به دو نیم کردی.یک نیم به من دادی. بی قرارت شدم... یک نیم را به دریا سپردی. چقدر رود به دنیا آورد. چقدر ماهی .چقدر قایق. چه خوب است یک قایق سهم من و تو باشد. چه خوب است اگر بیایی تا به سمت آوازهای بکر پارو زنان برویم. چه خوب است اگر برای شبهای بلند من کمی خورشید بیاوری... چه خوب است از فراسوی باران بیایی تا مرا از خوابی هزاره بیدار کنی. آنوقت تا آخرین لحظه حیات در میان ستاره ها قدم می زنم و برایشان از تو و پایان سرخت می سرایم...