بسم رب الشهداء
اربعین است. چهل روز است هستی داغدار حسین است.چهل روز است هر سبزه
که می روید،هر گل که می شکفد،هرچشمه که می جوشد و حتی خورشید در طلوع و غروب
سوگوار مظلوم قربانگاه عشق است.چهل روز است که انقلاب از زیر خاکستر قلبها شراره می زند.
چهل روز است استبداد بر خود می پیچد و حق در سیمای کودکانی داغدار و دیدگانی اشکبار
و زنانی سوگوار رخ نموده است.اربعین است.هنگامه برداشت بذری است که در تفدیده ترین روز،در صحرای طف در خاک حاصل خیز کربلا افشانده شد.
نهال نورس اصغر به ثمر نشسته.درخت تناور عبّاس میوه های معطر و ناب صدق و صفا و وفا به رهروان می بخشد.
اربعین است و کاروان به مقصد رسیده است.تیرعشق کارگر افتاده و قلب سیاهی چاک خورده است.
اربعین است.هنگامه کمال خون،باروری عشق و ایثار،چیدن و دوباره روییدن.هنگامه میثاق است و دوباره پیمان بستن و کدامین دست محبت خیز است تا دستی را که چهل روز از گودال به امید فشردن دستی همراه برآمده بفشارد؟کدامین سر سودای همراهی این سر بریده دارد و کدامین همّت ذوالجناح بی سوار را زین خواهد کرد و در کربلایی که امروز به وسعت جهان دامن گسترده،حسین را یاوری و همراهی خواهد نمود؟